چون شراب عشق در دل کار کرد

شاعر : عطار

دل ز مستي بيخودي بسيار کردچون شراب عشق در دل کار کرد
دل در آن شورش هواي يار کردشورشي اندر نهاد دل فتاد
خرقه‌ي پيروزه را زنار کردجامه‌ي دريوزه بر آتش نهاد
هم ز زهد خويش استغفار کردهم ز فقر خويشتن بيزار شد
بر سر جمع مغان ايثار کردنيکويي‌هائي که در اسلام يافت
روي اندر گوشه‌ي خمار کرداز پي يک قطره درد درد دوست
در ميان بيخودي ديدار کردچون ببست از هر دو عالم ديده را
وز بلندي دست در اسرار کردهستي خود زير پاي آورد پست
وآنچه کرد از همت عطار کردآنچه يافت از ياري عطار يافت